سلام
بعضی بنده های خدا گمنام و ناشناخته اند گر چه مردم به اونا تهمتهای جورواجور میزنن ولی اون بالا بالاها فرشته های خدا خوب اونا رو میشناسن .دلشون خوشه که در جوار قرب الهی انجام خدمت بندگانش رو میکنن. از جملهء این افراد صمصام الدوله رئیس شهربانی قم در سالهای نسبتا دوره . به این حکایت توجه کنین :
"عارف بزرگ حاج میرزا عبدالله شالچی (از شاگردان میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ) نقل میکنه : شبی صمصام الدوله رو تو خواب دیدم که از دست و دهانش نور میبارید . خیلی تعجب کردم و از خواب بیدار شدم .در تحیر و سرگردانی بودم که این دیگه چه خوابی بود؟ آخه صمصام الدوله هم رئیس شهربانی بود و هم شایع شده بود که فساد اخلاقی هم داره . وقتی بیرون رفتم داخل کوچه شخصی رو دیدم که ریش و سبیل نداشت و دنبالش هم کسی میومد . از قد و قیافه و این که همراه داره حدس زدم که خودشه . بدون این که سلام کنم گفتم :صمصام الدوله تویی ؟ گفت: بله چطور؟ برام خواب دیدی؟ با گفتن این جمله باز تعجبم بیشتر شد . باز خودش شروع به صحبت کرد و گفت: حتما از دیدن این خواب خیلی هم تعجب کردی ؟ گفتم: آره همینطوره. بعد خودش خوابی که دیده بودم برام تعریف کرد و اضافه کرد:اونچه تو دیدی برای اینه که در ظاهر در دستگاه ظالم هستم ولی با دست و زبونم برای دین خدا و نجات بنده هاش کار میکنم . "*
یاد علی بن یقطین از یاران امام موسی کاظم افتادم که در ظاهر وزیر هارون الرشید بود ولی مشکلات شیعیان آل محمد رو حل میکرد و در این لباس و مقام جان خیلی از بیگناهان رو نجات داد .یاد علامهء مجلسی و شیخ بهایی افتادم که توی دربار پادشاهان زمانشون از شرایط به زیرکی استفاده کردن و چه خدمتهای بزرگی که به دین خدا نکردن .روح همهء این بزرگان شاد باد .
به نظر شما کار اونا سخت تر بوده یا این آقا ؟؟
*
برگرفته از شیخ مناجاتیان - محمد جواد نور محمدی -ص328